Born to the glare of the senses
spoon the reality infused a new inherent
passive contentment
you are so easily amused
Here and now we
are gone in a happy
a dream in the
passage your time
chances are fading
this world isn't waiting
the moment is passing you by
Questions lie beneath the surface
the fools are fooled once again
A concience
we stole our existence
and gladly cast it to the wind
Here and now we
are gone in a happy
a dream in the
passage your time
chances are fading
this world isn't waiting
the moment is passing you by
.
.
.
I feel I know you
من احساس میکنم تو را میشناسم
I don't know how
نمیدانم چگونه(از چه طریقی)
I don't know why
نمیدانم چرا
I see you feel for me
میبینم تو نسبت به من احساس داری
You cried with me
تو با من گریه کردی
You would die for me
تو برای من میمردی
I know I need you
من می دانم به تو نیاز دارم
I want you to
Be free of all the pain
You hold inside
می خواهم تو از همه دردهایی که در درون داری رها باشی
You cannot hide
نمی توانی پنهان کنی
I know you tried
می دانم تو سعی کردی
To be who you couldn't be
تا کسی باشی که نمی توانستی
You tried to see inside of me
تو سعی کردی درون مرا ببینی
And now i'm leaving you
و حالا من تو را ترک می کنم
I don't want to go
Away from you
من نمی خواهم از تو دور شوم
Please try to understand
خواهش میکنم سعی کن بفهمی
Take my hand
دست مرا بگیر
Be free of all the pain
You hold inside
و از همه دردهای درونت رها شو
You cannot hide
نمیتوانی پنهان کنی
I know you tried
میدانم سعی کردی
To feel
احساس کنی
To feel...
احساس کنی
To feel..
Lost Control
Life.. has betrayed me once again
I accept that some things will never change.
I've let your tiny minds magnify my agony
and it's left me with a chemical dependency for sanity.
Yes, I am falling... how much longer 'till I hit the ground?
I can't tell you why I'm breaking down.
Do you wonder why I prefer to be alone?
Have I really lost control?
I'm coming to an end,
I've realized what I could have been.
I can't sleep so I take a breath and hide behind my bravest mask,
I admit I've lost control
Lost control...
کنترل از دست رفته
زندگی...باری دیگر به من خیانت نمود!
پذیرفته ام که برخی چیزها هرگز تغییر نخواهند یافت!
اجازه دادم افکار ریزت جان کندنم را زیر ذره بین قرار دهند!
و این (افکار تو) مرا همراه یک اعتیاد برای ذهنم ترک گفتند!
بله. سقوط می کنم...چه مدت طول خواهد کشید تا به زمین برخورد کنم؟!
نمی توانم به تو بگویم که به چه دلیل ناگهان سقوط می کنم (در هم می شکنم)!
آیا در شگفتی که چرا ترجیح می دهم تنها باشم؟!
آیا واقعاً کنترلم را از دست داده ام؟!
به سمت یک فرجام می آیم!
آنچه میتوانسته ام باشم را درک کرده ام!
نمی توانم بخوابم بنابراین نفسی می گیرم و در پشت دلیرترین نقابم(ماسکم)مخفی می شوم!
اقرار می کنم که کنترلم را از دست داده ام!
کنترل از دست رفته...
اینم یکی دیگر از آهنگ های گروه محبوب من یعنی آناتما هست.از دست ندین...
پیشنهاد:روی زمین دراز بکشین،چراغ هارو خاموش کنین و بدور از هر گونه فکر بدرد نخور ! به این آهنگ گوش بدین...
Flying
Anathema
Started a search to no avail
A light that shines behind the veil trying to find it
And all around us everywhere
Is all that we could ever share if only we could see it
Feel there's truth that's beyond me
Life ever changing weaving destiny
And it feels like I'm flying above you
Dream that I'm dying to find the truth
Seems like your trying to bring me down
Back down to earth back down to earth
Layers of dust and yesterdays
Shadows fading in the haze of what I couldn't say
And though I said my hands were tied
Times have changed and now I find I'm free for the first time
Feel so close to everything now
Strange how life makes sense in time now
And it feels like I'm flying above you
Dream that I'm dying to find the truth
Seems like your trying to bring me down
Back down to earth back down to earth
Back down to earth back down to earth
Back down to earth back down to earth
Back down to earth back down to earth
پرواز
یک جستجوی بی ارزش آغاز کردم...
نوری که می درخشد پشت حجاب و می کوشد تا آنرا بیابد!
و همه جا در پیرامون ما...
همه چیزی است که همواره سهم می بردیم، اگر می توانستیم آنرا ببینیم!
احساس می کنم حقیقتی وجود دارد که برتر از من است!
زندگی همواره بافت سرنوشت را تغییر می دهد!
و این احساسی است همانند اینکه من بالای سر تو پرواز می کنم!
رویایی میبینم، که می میرم تا حقیقت را بیابم!
اینطور به نظر می رسد که تلاش می کنی مرا پایین بکشی!
بازگشت به زمین، بازگشت به زمین
لایه های غبار دیروزها...
سایه ها در ابهام چیزی که نمی توانستم بیان کنم محو می شوند!
و گرچه من گفتم دستانم در بند بودند...
زمانه تغییر کرده، و من اکنون دریافتم که برای اولین بار آزاد هستم!!!
اکنون احساس می کنم به همه چیز نزدیک هستم!
عجیب است که زندگی در این زمان چگونه احساس می شود!
و این احساسی است همانند اینکه من بالای سر تو پرواز می کنم!
رویایی میبینم، که می میرم تا حقیقت را بیابم!
اینطور به نظر می رسد که تلاش می کنی مرا پایین بکشی!
بازگشت به زمین، بازگشت به زمین
بازگشت به زمین، بازگشت به زمین
بازگشت به زمین، بازگشت به زمین
بازگشت به زمین، بازگشت به زمین
One Last Goodbye
وداع واپسین
How I needed you
How I grieve now you're gone
In my dreams I see you
I awake so alone
چقدر به تو نیازمندم
چه اندازه از رفتن تو غمگینم
در رویاهایم میبینمت
چه تنها برمیخیزم
I know you didn't want to leave
Your heart yearned to stay
But the strength I always loved in you
Finally gave way
میدانم که نمیخواستی بروی
قلبت مشتاق ماندن بود
اما آن قدرتی که همیشه در تو دوست میداشتم
بالاخره راه را برگزید
Somehow I knew you would leave me this way
Somehow I knew you could never stay
And in the early morning light
After a silent peaceful night
You took my heart away
And I grieve
انگار میدانستم مرا اینگونه ترک میکنی
انگار میدانستم که هرگز نمیتوانی بمانی
و در نور آغازین صبح
پس از شبی آرام و ساکت
قلبم را خواهی برد
و من اندوهگین میشوم
In my dreams I can see you
I can tell you how I feel
In my dreams I can hold you
And it feels so real
در رویاهایم تو را میتوانم ببینم
میتوانم احساسم را به تو بگویم
در رویاهایم میتوانم نگاهت دارم
و این احساس چه اندازه واقعی مینماید
I still feel the pain
I still feel your love
I still feel the pain
I still feel your love
من هنوز درد را حس میکنم
هنوز عشق تو را احساس میکنم
من هنوز درد را حس میکنم
هنوز عشق تو را احساس میکنم
Somehow I knew you could never, never stay
And somehow I knew you would leave me
And in the early morning light
After a silent peaceful night
You took my heart away
I wished, I wished you could have stayed
انگار میدانستم تو هرگز ، هرگز نمیتوانستی بمانی
و انگار میدانستم که ترکم خواهی کرد
و در نور آغازین صبحگاه
پس از شبی ساکت و آرام
تو قلبم را بردی
آرزو میکنم (ای کاش) ، ای کاش تو میتوانستی بمانی
Forgotten Hopes
امیدهای فراموش شده
Hey you rotting in your alcoholic shell
Banging on the walls of your intoxicated mind
Do you ever wonder why you were left alone
As your heart grew colder and finally turned to stone
آهای تو که در صدف الکلیات داری میپوسی
خودت را به دیوارهای ذهن سرخوشانهات میکوبی
تاکنون هیچ تعجب نکردی که چرا تنهایت گذاردهاند
قلبت همینطور سرد میشود تا در پایان به سنگ بدل شود
Did I punish you for dreaming?
Did I break your heart and leave you crying?
Don't you ever dream of escaping...
آیا تو را بخاطر رویاپردازی مجازات کردم؟
آیا قلب تو را شکستم و تو را گریان تنها گذاردم؟
تو هرگز در رویای فرار نبودی…
Pathetic oblivion
Forgotten hopes buried in your soul's lonely grave
Pathetic oblivion
Remember how you were before you locked your heart away
فراموشی رقتانگیز
امیدهای فراموششده در تنهایی روحت مدفون شدهاند
فراموشی رقتبار
بیاد بیاور که چگونه بودی پیش از آنکه (درهای) قلبت را قفل کنی
Did I punish you for dreaming?
Did I break your heart and leave you crying?
Do you ever dream of escaping...
Don't you ever dream of escaping?
آیا تو را بخاطر رویاپردازی مجازات کردم؟
آیا قلب تو را شکستم و تو را گریان تنها گذاردم؟
آیا هرگز در رویای فرار بودی…
اصلا تا بحال خواب فرار را دیدهای؟
1.6MB