secret garden - belonging

دوران مریضی هم عالمی داره...مخصوصآ اگه خیلی ضعیف شده باشی.همه چی دوره سرت میچرخه .کاش عمره آدم هم می چرخید به عقب ! اونوقت خیلی کارهایی رو که نباید انجام میداد رو انجام نمی داد،به کسایی که الکی اطمینان کرده بود اطمینان نمی کرد...کاش اصلآ بزرگ نمیشدیم...! بگذریم...نیاز به یک نیروی زیاد دارم تو زندگی، تا از این حالت در بیام...یک نیرویی که شبهایی مثل امشب رو بتونه تغییر بده من رو ببره تو دل ستاره ها،اونوره دنیاها...دیگه چی !



Download


یک موزیک کوتاه شایدم یک حس کوتاه از Sigur Ros

Download



نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com/

چقدر خوب مینویسی هانی! هیچ میدونی وقتی آدم مینویسه کلی از غم هاش و دلتنگیهاش هم همراه جوهر قلم میاد بیرون! آدم احساس سبکی میکنه! من که وقتی واقعا با تمام وجود برا خودم مینویسم گاهی خودم را با خدا اشتباه میگیرم! خالق!
امیدوارم اون نیرویی که منتظرش هستی رو زودتر کسب کنی و شبهات پر بشه از ستاره های درخشان!
تو اینهمه کاش گفتی بذار منم یکی بگم:
کاشکی فقط کمی فقط یه کم مهربانتر بودیم! فقط کمی!

فدات محمد.دیگه داشتم خفه میشدم ! البته با 3 4 خط نوشتن زیاد تاثیری احساس نکردم،اما خب خیلی چیزها تو ذهنم هستن که باعث بوجود اومدن درد تو من میشن و دوست دارم بگم اما نمی دونم چطور به زبون بیارم....ولی سعی می کنم...کاش کمی مهربون تر کمی صادق تر....
(گل)

محمد سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:59 ب.ظ http://mohamed.blogsky.com/

هانی میدونی! آدم وقتی یه موسیقی خوب گوش میده و یا حتی زیباترین رمان دنیا رو میخونه و کیف میکنه به نظر من داره صاحب اون اثر رو از تنهایی کشندش نجات میده! یعنی میدونی اون انرژی بالاخره به صاحب اثر میرسه! اما خودش چی؟ چیزی خلق نکرده و فقط مصرف کرده و به همین دلیل دلش بیشتر میگیره! یعنی میدونی چی میخوام بگم! اگه آدم یه موسیقی خوب گوش میده یا یه کتاب خوب میخونه بعدش خودشم باید بنویسه تا انرژیش به خودش برگرده و همش خرج نشه! من این رو حس کردم! به همین دلیله که مثلا وقتی یه نقاش یه تابلو رو میبینه و یه ایده میگیره خودشم به فکر خلق یه اثر میفته! همش نمیره فقط نمایشگاه تابلو ببینه! خودشم میکشه البته باسلیقه و دیدگاه خودش! همین ارضاش میکنه!
نمیدونم تونستم حسم رو بگم یا نه!
بنویس ! فقط همین! هر چی تو فکرت هست رو بنویس! با سلیقه ی خودت جای فعل و فاعل رو عوض کن و ... فقط بنویس!
من خودمم هم دارم این راه رو تجربه میکنم! سلام ! همسفر!)

از این بهتر نمیشد.دقیقآ زدی به هدف محمد...من سعی می کنم با آهنگام حسم و بگم و دیگران رو یکجوری با خبر کنم ! اما ظاهرآ این برام کافی نیست و بقول تو محمد جان باید نوشتن رو هم اظافه کنم بیشتر...فدات محمد گلم که همیشه با حرفات آدم رو دگرگون می کنی و بهترین حس رو میدی.(گل)(گل)....

دختر نارنج و ترنج چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 ق.ظ http://toranjbanoo.blgosky.com/

سلام هانی... چی شده عزیزم؟؟؟‌ نبینم ناراحتی تو رو... به نظر من هم محمد درست می گه. نوشتن خیلی کمک می کنه به راحت تر شدنت. می دونم که حرفات هم مثل موسیقی هایی که اینجا می گذاری آرام بخش و زیباست. پس شروع کن عزیزم.....
اگه کاری به عنوان یه دوست از من بر میاد از صمیم قلب و با کمال میل مشتاق انجام دادنش هستم... البته اگه لیاقتش رو داشته باشم.
خیلی خیلی خیلی مواظب خودت باش عزیزم.
تو دوست بسیار خوب منی......

سلام سلام.نه باب چیزی نشده فقط گاهی فقط ها دپرسیت زیاد میشه منم یکیم میرم تو خودمو....اینجوری ! شما دوستای خوب من هستین و همین که من رو فراموش نمی کنین و هستین خودش کلی روحیه و زندگی ،...هر چی بگم کم گفتم هستین.سعی می کنم بیشتر بنویسم...(گل)(گل).....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد